چرا شنبه شب بعد حمومم عوض شد حالم؟؟؟شنبه یعنی همون روز بالاخره نماز در سختی ها رو که مفاتیح هست رو قبل نماز ظهر خوندم! یعنی از اونه؟؟عصر زیارت حضرت رسول ص رو خوندم اونجاش که گفته اگر پیامبر برایشان استغار کند ... گریه ام گرفت و گفتم به پیامبر عزیز که برام استغفار کن!! اینم یک کار جدیدیجایی خوندم ذکر یا رئوف و یا رحیم رو خیلی بگین برای رهایی از سختی ها که اونروز مقداری گفتمدعاهای جدیدم همین بود آخه تو این یه ماه خیلی راز و نیاز و دعای هفتم صحیفه سجادیه و... خوندم البته جمعه هم رفتم حسینیه یا قبلش زینبیه که درش بسته بود فکر کنم از حضرت زینب خواستم دفعه بعدی برای شکرگزاری برم اونجا حالا منظورم ازدواج کرده یا نه نمیدونم ...و اینکه جمعه هم بالاخره ۱۴ امین زیارت عاشورا رو که به خانم نرجس خاتون میخوندم تموم
کردم ، نمیدونم راز این تموم شدن ناگهانی حس و حال غم و بی قراریم چی بودوای که چقدر حرف دارم برا گفتن اما نه زمان هست نه امکان ، یکشنبه بچه های کلاس هفتم بهم گفتن خانم چه عجب ما خنده شما رو دیدیم امشب فکر کردم که من اون اوایل که دچار این غمنبودم با اینا کلاس نداشتم و در طول این مدت غم باهاشون کلاس داشتم و بدون اینکه بفهمم شاد نبودنم حس میشده توسط اونها؟؟؟؟ چون دقیقاً فردای
نجات از غمم این حرفو بهم گفتن!!!اول فکر میکردم افسردگی پاییزی شاید باشه که انداختم گردن خواستگاری و این جریانات اما اتفاقاً این چند روز هوا اصلا هم آفتابی نبود اما من خوب بودم با اینکه در طول عمرم همیشه هوای گرفته غمگینم میکرد،موندم تو کار خدا؟ دلیل نجات
پیدا کردنم؟؟ اما خب اینقدر باز دعاها و نمازهام بی حس و حال شده که گاهی میگم همون غمگین بودن خوبه! مثل قبل ماجرای خواستگاری تونمازهام باز به کارهای روزمره خاطرات زندگی قشنگم...
ادامه مطلبما را در سایت خاطرات زندگی قشنگم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : toykhatirasi بازدید : 36 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 12:11